چهار شنبه 15 خرداد 1392
همانگونه كه درروايت آمده، منظورازمكارم اخلاق آن اعمالى است كه ازنظراخلاقى، فوقالعاده باشد، چون برخى از كارها و اخلاقيات انسان است كه به طورعادى براى عموم مردم عادى است مثل آن كه كسى به شما نيكى و احسان كند و شما نيز در برابر به او احسان و نيكى كنيد، كه اين يك امرعادى و طبيعى است، و خلاف اين كارغيرطبيعى است كه قرآن كريم نيز آن را به عنوان يك اصل طبيعى عنوان كرده و مىفرمايد:
"هل جزاء الاحسان الا الاحسان ." (الرحمن/60)
اما اگر كسى توانست تا اين حد خود را كنترل كند و اين اندازه برنفس خود مسلط گردد كه بدى و ظلم را با احسان و نيكى مقابله كند، اين كاراز نظر اخلاقى يك كار فوق العاده است كه هركس نمىتواند چنين كارى را انجام دهد...
به قول شاعر كه مىگويد:
بدى را بدى سهل باشد جزا اگر مردى «احسن الى من اساء» !
مرحوم شهيد آيت الله استاد مطهرى دركتاب فلسفه اخلاق خود، تحقيق جالبى دراين باره دارد و پس ازآن قسمتى ازدعاى مكارم الاخلاق صحيفه سجاديه را در اين باره نقل كرده كه دعا كننده گويد:
«اللهم صل على محمد و آل محمد و سددنى ـ لان اعارض من غشنى بالنصح.»
پروردگارا، درود فرست برمحمد وآل محمد و به من توفيق ده كه معارضه كنم به نصيحت با آن كسانى كه با من به ظاهر دوستى مىكنند، ولى در واقع مىخواهند با من بدى و دغلى كنند .
«و اجزى من هجرنى بالبر.»
خدايا، به من توفيق ده كه جزا بدهم آن كسانى را كه مرا رها كردهاند و سراغ من نمىآيند به احسان و نيكىها .
« واثيب من حرمنى بالبذل.»
خدايا، به من توفيق ده كه پاداش بدهم آن كسانى را كه مرا محروم كردهاند به اين كه من به آنها بخشش كنم .
« و اكافئ من قطعنى بالصلة.»
خدايا، به من توفيق ده كه مكافات كنم هركس كه با من قطع صله رحم يا قطع صله مودت مىكند مكافات من اين باشد كه من پيوند كنم .
« و أخالف من اغتابنى الى حسن الذكر.»
خدايا، به من توفيق ده كه مخالفت كنم با آن كسانى كه ازمن غيبت مىكنند و پشت سر من از من بدگويى مىكنند و اين كه پشت سر آنها هميشه نيكى آنها را بگويم .
« و ان اشكر الحسنة و اغضى عن السيئة.»
خدايا، به من توفيق ده كه نيكىهاى مردم را سپاسگزار باشم و از بدىهاى مردم چشم بپوشم . (1)
سپس اشعارى ازديوان منسوب به اميرالمؤمنين (ع) نقل كرده كه مىفرمايد:
و ذى سفه يواجهنى بجهل و اكره ان اكون له مجيبا
يزيد سفاهة و ازيد حلما كعود، زاده الاحراق طيبا
" شخص سفيهى از روى جهل با من مواجه مىشود، ولى من از پاسخ او كراهت دارم. او بر جهالت و سفاهت خود مىافزايد و من برحلم خود، همانند آن عودى كه سوزاندنش عطرآن را زيادتر مىكند."
و در جاى ديگر فرمود:
و لقد امر على اللئيم يسبنى فمضيت ثمة قلت ما يعنينى
" من بر شخص پست و لئيم مىگذرم كه مرا دشنام مىدهد و من از نزد او گذشته و مىگويم من مقصودش نبودم ."
اكنون در زندگانى امام حسن عليه السلام نمونه اين مكارم اخلاق را بخوانيد:
1. موفق بن احمد خوارزمى در كتاب مقتل الحسين (ع) روايت كرده كه امام حسن (ع) گوسفندى داشت كه بدان علاقه داشت، روزى مشاهده كرد كه پاى آن گوسفند شكسته شده، به غلامش فرمود : چه كسى پاى اين گوسفند را شكسته؟
پاسخ داد: من!
فرمود: چرا؟
گفت: مىخواستم شما را غمگين كنم!
امام (ع) فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم كرد، و تو در راه خدا آزادى! و در روايت ديگرى است كه فرمود:
«لا غمن من امرك بغمى.»
" من نيزغمگين مىكنم آن كسى را كه به تو دستور داده تا مرا غمگين كنى ،- يعنى شيطان- سپس او را آزاد كرد. (2)
داستان مرد شامى
و داستان مرد شامى هم مشهور است كه ابن شهرآشوب درمناقب از وى نقل نموده و در كتابهاى مقتل الحسين خوارزمى و مطالب السئول محمد بن طلحه شافعى و ديگران نيز چنين روايت شده است :
مردى از اهل شام مىگويد: من هنگامى به مدينه رفتم و مردى را ديدم كه بر استرى سوار است كه زيباتر و خوش لباستر از او نديده بودم و مركبى هم بهتر از مركب او مشاهده نكرده بودم، من ازآن مرد خوشم آمد و از شخصى پرسيدم: اين مرد كيست؟
گفتند: حسن بن على بن ابيطالب است!
در اين وقت سينهام پراز كينه شد و نسبت به على بن ابيطالب رشك و حسد بردم كه فرزندى اينگونه داشته باشد، از اين رو به نزد او رفته و به او گفتم: تو پسر ابوطالب هستى؟
فرمود: من پسر فرزند اويم!
دراين وقت من شروع كردم به دشنام او و پدرش تا جايى كه مىتوانستم! و چون سخن من تمام شد، آن حضرت رو به من كرده، فرمود: «احسبك غريبا» ؟
" به گمانم تو دراين شهرغريب هستى؟
گفتم: آرى.
فرمود: « فان احتجت الى منزل انزلناك، او الى مال آسيناك، او الى حاجة عاوناك.» !
اگر نيازمند خانه و منزل هستى به تو منزل دهيم، و اگر نياز به مالى دارى به تو بدهيم، و اگر نياز ديگرى دارى كمكت كنيم؟
مرد شامى گويد: « فانصرفت و ما على الارض احد احب الى منه.» (3)
من از نزد آن حضرت رفتم درحالى كه احدى در روى زمين نزد من از وى محبوبتر نبود.
و درمناقب ابن شهرآشوب اينگونه است كه چون آن مرد از سخنان خود فراغت يافت، امام (ع) به او سلام كرده و خنديد سپس فرمود:
" اى پيرمرد گمان دارم كه غريب اين شهر هستى، و شايد اشتباه كردهاى، پس اگر در صدد جلب رضايت ما هستى، از تو راضى شويم! و اگر چيزى از ما بخواهى به تو مىدهيم، و اگر راهنمايى و ارشاد خواهى ارشادت كنيم، و اگر براى برداشتن بارت از ما كمك خواهى بارت را برداريم، واگر گرسنهاى، سيرت كنيم، و اگر برهنهاى بپوشانيمت، و اگر نيازمندى، بىنيازت گردانيم، و اگر آوارهاى در پناه خويش گيريم، و اگرخواستهاى دارى انجامش دهيم، و اگر مركب و بار و بنهاى را به خانه ما انتقال دهى و تا وقتى كه قصد رفتن دارى مهمان ما باشى براى ما آسانتر و محبوبتر است " و به دنبال آن نقل شده كه چون آن مرد سخن آن حضرت را شنيد گريست و آنگاه گفت:
«اشهد انك خليفة الله فى ارضه، الله اعلم حيث يجعل رسالاته، و كنت انت و ابوك ابغض خلق الله الى و الآن انت احب خلق الله الى.»
گواهى دهم كه براستى تويى خليفه خدا بر روى زمين و خدا خود داناتر است كه رسالتهاى خود را در چه جايى قرار دهد و تو و پدرت مبغوض ترين خلق خدا نزد من بوديد و تو اكنون محبوب ترين خلق خدا پيش منى!
و سپس آن مرد به خانه امام حسن (ع) رفت و تا وقتى كه در مدينه بود مهمان آن حضرت بود، و از دوستداران آن خاندان گرديد. (4)
پىنوشتها:
1- صحيفه سجاديه، ص69 .
2- ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117 / حياة الامام الحسن (ع)، ج 1، ص 314 .
3- ملحقات احقاق الحق، ج 11، صص 119 ـ 117.
4- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 19.
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: اخلاق, احسان, ظلم, خوبی درمقابل بدی, بخشش, غیبت, صله رحم, نیکی, حلم, خوشحال, غم, صبر, گذشت, ,
نويسنده : علی